چهارشنبه 11 اسفند 1389
نویسنده: امید امیدی | طبقه بندی:روزانه، داستان...،
اول سلام باش
قبل از خواندن این پست، مقداری گلاب تهیه کرده و در کنار خود بگذارید...
. سلام
دو نکته رو توضیح می دم و آخرش شما احتمالا به یه جمع بندی می رسید
اما قبلش باید دو موضوع رو بگم
اول اینکه اینطوری که من نشستم روبروم مونیتوره و پشت اون دیوار- به طور خودکار روم به دیوار هست
دوم اینکه پیشاپیش بخاطر بی ادبی که در ادامه مطلب خواهید خواند پوزش می خوام
خب...
بخش اول: من عادت ندارم سر کار به دستشویی مراجعه کنم، کلا غیر از خونه جای دیگه راحت نیستم. نوشیدنی هم زیاد می نوشم و همیشه کلیه هام تکمیل تکمیل (پر) هستش (روم به دیوار هست - اون گلاب رو اول پست گفتم حالا بریزید به روتون)
بخش اول رو همینطور جدا داشته باشیذ
بخش دوم: حتما برای شما هم پیش اومده که سوار این مسافربر هایی بشین که راننده هاشون عادت دارن هی سرعت برن و شتاب بگیرن و هی هی تند تند شدید ترمز بزنن. حالا مخصوصا خودرو هم از این پراید ها باشه که تمام احساس رو منتقل میکنه به مسافر.
حالا این دو بخش رو با هم جمع کنید میشه حال این روزهای من وقتی دارم از سر کار بر میگردم به خونه
خداییش بعضی روزها خودم رو جای این هموطن مسن توی تبلیغ ایزی لایف می بینم...